گفتم شیشه مرا بر سر سنگ می زنی ! مولانا
|
چونك حجاب دل شود زود قفاش می زنم. گفتم شیشه مرا بر سر سنگ می زنی. گفت چو لاف عشق زد تیغ بلاش می زنم. هر رگ این رباب را ناله نو نوای نو. تا ز نواش پی برد دل كه … |
|
بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و غبین, زخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگری. بازرهان جمله … گفتم ای جان خبر بیتو خبر را چه کنم, بهر خبر خود که رود از تو مگر بیخبری … گفت به گوشم سخنان چون سخن راه زنان, برد مرا شاه ز سر کرد مرا خیره سری. |
|
سنگ مزن بر طرف كارگه شیشه گری. زخم مزن بر … بر دل من زن همه را ز آنك دریغ است و غبین … گفتم ای جان خبر بیتو خبر را چه كنم … برد مرا شاه ز سر كرد مرا خیره سری. |
|
غزلیات مولانا غزل مولانا دیوان شمس و سیری در عرفان و شخصیت مولانا. … گفتم شیشه مرا بر سر سنگ می زنی, گفت چو لاف عشق زد تیغ بلاش می زنم. |
|
غزلیات مولانا غزل مولانا دیوان شمس و سیری در عرفان و شخصیت مولانا. … گفتم شیشه مرا بر سر سنگ می زنی, گفت چو لاف عشق زد تیغ بلاش می زنم. |
|
به مولانا گفتند که شمس باز ناپدید شده است و از او سر تسلیم آه از دل بر کشید و بعد در … دل از پاسخ گفتن سرباز میزند تا آنکه سرانجام، پس از گفت و شنودی بر وجد و شور، … چنان مولانا را به وجد آورد که صلاح الدین را با خود به میانه کوچهها به چرخ زدن گرفت. … د/2785 عشق آتشی است که اگر من سنگ خارا هم میبودم، مرا آب میکرد، مولانا در … |
|
مولانا شاعر فرا ملی با اندیشههای بشردوستانهاش در قلب میلیونها انسان قرار دارد و با گذشت … غزل های مولانا … یک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتی … دل بر غریبی می نهی این کی بود شرط وفا … چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما … گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل … رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن |
|
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست … حلقه بر در نتوانم زدن از بيم رقيبان … بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي … استاد گفت: حالا كه اصرار مي كني دو شيشه هست، برو يكي از آن دو را بشكن و … اساساً ذِکر حق گفتن محور اصلی زندگی یک فرد عارف است . |
|
این دل رنجور مرا محرم اسرار بدان تیغ لب لعلوشت بار … لابه گري مي كنمت راه تو زن قافله را … گفتا كجاست خوشتر گفتم كه قصر قيصر گفتا چه … چه خود سـنجی اسـت کز سـنگ ترازوی تو می آید چو شـمع از … تو چو لطف شیشه گیری، قدح و شراب گویم |
|
سر. دیوار. در. جوی. آب. در این تمثیل مولوی مثالی چنین می. آورد که شخصی باالی … و همینکه مگس روی صورت پهلوان نشست, خرس آن سنگ بزرگ را بر صورتِ پهلوان زد و سر مرد را خشخاش کرد. … گفتم . این. بال که. سر من آمده نتیجه تقلید بیجاى من از درویشان بود. … ستر خواب مرا آماده کن که سرم سنگین شد، زن کمی دیرتر، بستر را آماده کرد،. |
|
. خ ن: به قولی: «از عشق سخن گفتن برای آدمی هنــــوز خیلی زود است. … که بشکنی ز خدا نیز شیشه ی پرهیز. |
|
ناگهان شیشه ای در سینه ی فرهاد شکست. شعر من مثل … عصایی از غزل و عشق و شور و سر مستی به دست قلب منِ … شعر گفتن در گروه شعرها الان گران می دهم … از آن زنی که مرد پستی، شوهرش بود؟ از این بغل … نام مرا، با اشک، روی سنگ می خوانند”* … آهسته ران ، کآرام جانم می رود *سعدی مظلوم یازدهم شهریور ۱۳۹۸ ای مرد زخم خورده از این شعر و نثرها! |
|
معانی چنان بدیشان هجوم می آورد که ایشان را یارای پس زدن و بی اعتنایی نبود. … یکی از دلایلی که مولانا برای دشواری سخن گفتن از عشق مطرح می کند، … دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: … مولانا از این سخن می گوید که معشوق چنان بر اسرار میان عاشق و معشوق … شیشهىِ دل را چو نازُك دیده ام بَهرِ تَسكین بَس قَبا بِدْریده ام. |
|
قزوین بودم … سر بکوبم به سنگ کوهستان … همان شب حضرت مولانا این غزل را فرمود و حسام الدین چلبی می نوشت و اشکهای خونین می … یا الهی تو مرا غم سر دهی نا کسی را با کسی دلبر دهی … من که نگفتم سال اول گلم فقط گفتم دبیرستان اگر آدرس دقیق می خواین ادبیات 2 … |
|
من انار و حافظ آوردم، تو هـــم چایـــی بریز آی می چسبد شب … پنهان چه کني ديش دو متري به سر بام يک سوي بنه … سنگ و سیاه و سخت تمامش؟ … روزی شکست شیشه جادویم ، پر زد ز پیش چشم پریرویم من ماندم و … من در تو گشتم مرا در خود صدا می زن تا پاسخم را … |
|
تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام…حال مرا روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط. از : مهدی نور … بالقوّه سپید است زن اما زن ایــن شعـــر موزون و مخیّل … انگار که سنگی تهِ شـیئی شکــننده ست شاید بـه … اگرچه حافظ و سعدی مبلغش شده اند … گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم. … او سر سپرده می خواست من دل سپرده بودم … و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند |
|
چون سر خواهم به ترک سر خواهم گفت. چون با سر خود ز سر او … تا دور ابد از مي تسليم خوشيم … جانرا ز مراد جان چه مانع باشيم … گفتم جان را بيار محرم ندهم … ور رحم کني زخم زني اين گويم … در شيشه دل تخت نه حکم بکن … از سنگ برون کشي تو مکر و دستان. |
|
3979) نقشِ حق را هم به امرِ حق شکن / بر زُجاجه دوست سنگِ دوست زن … 4001) سخت خاک آلود می آید سخُن / آب ، تیره شد ، سَرِ چَه بند کُن … |
|
آن سر زلفش که بازي مي کند از باد عشق ميل دارد تا که ما … ور هيچ مرا در دل توجاست ، بگو گر هست بگو ، نيست بگو ، راست بگو مولانا. + نوشته شده … مي من نيست ز شيره ز چه رو شيشه پرستم بکش اي دل … گفت گفتم آه کن هو ميکني گفت من … مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست وان حیات … سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی مرده ز گور … |
|
صبر سنگ. روز اول پیش خود … ظلمت زندان مرا می کشت … شعر گفتم که ز دل بردارم … گر از او نیست، بگویید آن زن … عطر غم می ریخت بر دل های خسته. پیش رویم: چهره ی تلخ زمستان جوانی. پشت سر; … پشت شیشه برف می بارد … رهی معیری · فروغ فرخزاد · سعدی · مولانا · فریدون مشیری · شاملو · بهروز یاسمی · نجمه زارع · نوید آمال · مهدی فرجی … |
|
به مردم گفتم و باور نکردند. موضوعات … سر می زند زنی به قد و قامت شما. انگار سال … اكسير من نه اينكه مرا شعر تازه نيست من از تو مي … می خیزد. با تکه سنگ های جواهر … حافظ پی اعطای سمرقند نباشد. بگذار که … بر شکست شیشه ی دل های ما رحمی نداشت. |
|
چـون درگذرم بـه بــاده شـوئید مـرا ٭٭٭٭ تلقین به شـراب نـــاب گــوئـیـد مـرا خـواهـیـد بــه … اول سه طلاقه عقل و دین خواهم داد ٭٭٭٭ پـس دخـتر رز را بـه زنـی خواهم کرد 92 ای بس که … طبعم به نماز و روزه چون مایل شد ٭٭٭٭ گـفتم که نجات کلی ام حاصل شد افسوس نمازم که … سـجاده بـه یـک پـیاله مِی بـفروشیم ٭٭٭٭ این شیشه ی زهد بر سر سنگ زنیم 185 |
|
مرا به بزم غـزل های عاشقانه بـبر … سنگ اند که از دشمن بیرحم رسیدند. پا تا به سر شیشه ی دلسوز شکستند … هم جــامه هـای بخـت مرا بخـیه میـزنی … درین میان خانم واهب به علت شنیدن اسامی بیدل و حافظ و خاقانی و امثالِ شان در ایام کودکی بیشتر به مطالعه ی ادبیات … دریغ ودرد تا گفــــــــتم که هـــــستم نوا را از زبان من گـــــــــــــــــــستند. |
|
هيچ از گفتن عنان واپس كشيد هيچ اندر غار خاموشى خزيد … عقل سر تيز است ليكن پاى سست ز انكه دل ويران شدهست و تن درست … نكوهيدن ناموسهاى پوسيده را كه مانع ذوق ايمان و دليل ضعف صدقاند و راه زن صد هزار ابله، چنان … كه مرا اوميد از تو اين نبود كه دهى دختر به بيگانهى عنود … گفت عقل هر كه را نبود رسوخ پيش عاقل او چو سنگ است و كلوخ. |
|
(غزلیات). مولانا جلال الدين محمد مولوي. جلد ششم … شمس تبریز مرا عشق تو سرمست کند 1253 بر ملک نیست نهان … گفتم شیشه مرا بر سر سنگ می زنی هر رگ این رباب را … |
برچسبها:دیوان شمس/سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری - ویکینبشته, غزلیات - غزلیات مولانا, غزلیات مولانا, مولوی :: سنگ مزن بر طرف كارگه شیشه گری - غزلستان, مولوی :: میل هواش می كنم طال بقاش می زنم - غزلستان